از در درآمدی و من از خود به در شدم گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم بیزارم
اشتراک گذاری در تلگرام
زمانه رفت و ما را ندید،رفت و جای گذاشت وجود مارا،خود مارا پیر،پیر خود را سرد،درد دیگر در سینه نمیماند،شعر ها بی وزن شدند و روز ها سیاه مو ها سپید،زمانه رفت و ماراندید.درد دیگر در سینه نمیماند،میشکافد و بیرون میزند با یک آه سرد،آه از این درد،روح ز خانه بیرون دوید،زمانه رفت و مارا ندید.انفجار مرگ در میان زندگی سرد،آه ازین مرگ که هردم باید به انتظارش نشست،آه ازین درد،عقده ی وجود،زمستان تنهایی،خوشحالی عید پارسالی،زخم عمیق یک زندانی،ای تو پله بالایی تو چه
اشتراک گذاری در تلگرام
ای دل شده شیدا ی تو و تو بی وفایی،،،،،ای جان چو اسیر تو شد و تو بی وفایی ای کرده ستم به ناروا بر دل و جانم،،،،،،من آمدم آنجا که تویی تو گو کجایی سر را به هر آن سو که نهم یاد تو آیم،،،،،دیوانه پریشان شده از حال سمایی هر بار چه مشکل به ملاقات تو آیم،،،،،،آخر مگر این عشق ندارد ور آنی دیگر نبود تاب برین هجر و گدازم،،،،،من باز به دیدار تو آیم که بیایی آشوب مکن ای دل شیدا شده ی من،،،،،،یکسان نبود حال جهان ای بی نشانی ای آهوی زیبا قد و بالا صنمایم،،،،،،این کار چه
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت